زازران
سعادت بدون لذت معنا ندارد مرحوم نراقی قویترین لذات را لذات عقلی میداند، زیرا این لذت، لذتی فعلی و ذاتی است که با اختلاف حالات و احوالات از بین نمیرود بر خلاف لذات حسیّه که انفعالی و عرضیاند و زوال پذیرند.
فضیلت در دیدگاه نراقی و ارسطو از نظر ارسطو فضیلت عملی است که منجر به خوبی میشود و بدین ترتیب فضیلت وسیلهای در جهت نیل به سعادت تلقی میشود12. امّا از نظر مرحوم نراقی: فضایل اخلاقی از امور نجات دهنده آدمیاند و انسان را به سعادت ابدی میرسانند و رذایل اخلاقی از جمله مهلکاتاند و موجب شقاوت سرمدیهاند.13 مرحوم نراقی در جای دیگری میآورد: اموری که با روح آدمی منافات دارند و از دردهای روح به شمار میروند رذایل اخلاقیاند که نفس را به هلاکت میافکنند و شقاوت را پدید میآورند که صحت روح به رجوع و بازگشت آن به فضایلی است که او را به سعادت میرساند و او را به مجاورت اهل الله و مقربانش میرساند.14 از عبارتهایی که از این دو شخصیت مطرح شد، به دست میآید که هر دو فضایل را وسیله رسیدن به سعادت تلقی مینمایند که البته با توجه به اینکه سعادت حقیقی نزد آن دو تا حدودی متفاوت است، محدوده کارکرد این فضایل نیز براساس محدوده سعادت حقیقی متفاوت خواهد بود. سعادت و لذت در دو دیدگاه بحث دیگری که در مباحث مربوط به سعادت جایگاهی ویژه دارد، رابطه میان سعادت و لذت است . به نظر ارسطو: اوّلاً: سعادت هم معنا و عین لذت نیست؛ در دیدگاه ایشان، لذت عبارت است از خشنودی محسوسی که در هنگام دستیابی بهامری مطلوب و مورد میل حاصل میشود.15همانگونه که پیشتر متذکر شدیم وی سعادت را عمل عالی روح میداند و آدمی براساس عمل به ارزشها و فضایل اخلاقی و به ویژه فضایل عقلانی است که به سعادت نایل میشود و این تعالی عمل همان چیزی است که به عنوان غایت به دنبالش هستیم، نه لذت. و البته لذت همراه با دست یافتن به این فضایل و کمالات و اعمال آن فضایل وجود دارد. علاوه بر این، آنچه که آدمی در راه رسیدن به سعادت اولاً و بالذات در پی آن است، عمل براساس فضایل عقلانی و اخلاقی است و اگر مطلوبیتی برای لذت حاصله از نیل به این کمالات وجود دارد مطلوبیتی بالعرض است و غایت اصلی رفتار اخلاقی و عقلانی او نمیباشد. چنین معنایی از عبارات مرحوم نراقی نیز قابل درک است و به نظر میرسد وی نیز لذت را پیامد نیل به امور مطلوب میداند و الم را در اثر فقدان و عدم وصول به آن امور تفسیر میکند. ایشان در کتاب لمعةالالهیة میآورد: اللذة ادراک الملائم من حیث هو ملائم و الألم مقابله16. لذت ادراک امری ملائم [با طبع و نفس انسانی] است و الم مقابل آن ادراک است. و نیز میتوان این نکته را بهدست آورد که مطلوبیت لذت با تابع مطلوبیت چیز دیگری است که در راه رسیدن به سعادت واقع شده است. ایشان بعد از بیان قوای انسانی میگوید: به ازای هر قوهای لذت و المی وجود دارد، یعنی لذتها و المها عبارتند از لذات و آلام عقلیه، خیالیه، غضبیه و بهیمیه. لذت عقلیه مثل: انبساط و ابتهاج حاصل از معرفت اشیای کلیه و ادراک ذواتِ مجرده نورانیه است و الم عقلی مثل: گرفتگی و کدورت حاصل از جهل است. لذت خیالیه مثل: شادی حاصل از ادراک صور و معانی جزئیه ملائم است و الم خیالی مثل: [کسالت حاصل از] ادراک صور و معانی جزئیه غیر ملائم. لذت قوه غضبیه همانند: انبساط حاصل از غلبه و نیل به مناصب و پستها است و الم این قوه همانند: کدورت و گرفتگی حاصل از مغلوبیت و عزل شدن و مرئوس بودن است. و لذت بهیمیه لذتی است که از خوردن، جماع و امثال این امور حاصل میگردد و الم بهیمی حالتی است که از تشنگی، گرسنگی، گرما و سرما و... حاصل میشود.17 با توجه به آنچه گذشت میتوانیم این دو شخصیت را بر این عقیده مشترک بخوانیم که لذت را پیامد نیل به امر مطلوب میدانند. مرحوم نراقی قویترین لذات را لذات عقلی میداند، زیرا این لذت، لذتی فعلی و ذاتی است که با اختلاف حالات و احوالات از بین نمیرود بر خلاف لذات حسیّه که انفعالی و عرضیاند و زوال پذیرند.18 نهایت سعادت مرحوم نراقی سعادتهای جسمی همانند سلامت بدن و ثروت و... را اگر در طریق نیل به سعادت حقیقی قرار گیرند سعادت مضاعف مینامد و اگر در طریق کسب خشم خدا قرار گیرند، آن را اساسا سعادت نمیداند.19 از سوی دیگر تنها راه رسیدن به سعادت حقیقی را اصلاح جمیع صفات و قوای آدمی در تمام دورانها معرفی میکند و میگوید: لا تحصل السعادة الا باصلاح جمیع الصفات والقوی دائما: فلا تحصل باصلاحها بعضا دون بعض و وقتا دون وقت، کما ان الصحة الجسمیة، و تدبیر المنزل و سیاسةالمدن، لا تحصل الاباصلاح جمیع الأعضاء و الاشخاص و الطوائف فی جمیع الاوقات، فالسعیدالمطلق من اصلح جمیع صفاته و افعاله علی و جهالثبوت و الدوام بحیث لا یغیره تغیر الاحوال والازمان...20 سعادت حاصل نمیشود مگر با اصلاح دائمی جمیع صفات و قوا. این مهم با اصلاح برخی قوا و نادیده گرفتن برخی دیگر و یا اصلاح آن قوا در برخی زمانها و اهمال در برخی دیگر از زمانها حاصل نمیشود. همچنان که سلامت بدن و اداره منزل و کشورداری قابل دسترسی نیست مگر با اصلاح جمیع اعضا و اشخاص و طوایف، آن هم در تمام زمانها. بر این اساس، سعید مطلق کسی است که تمام صفات و افعالش را به صورتی ثابت و دائمی اصلاح کرده باشد، بهگونهای که تغییرات و تحولات ایام بر سعادت او خدشهای وارد نسازند و تحولات اصلاح او را برهم نزند. موضوع مطلب : عواقب مثبت آزادی بیان گترین نعمت و سرمایهای را که میتوان برای انسان تصور کرد، داشتن اعتماد به نفس و احساس خود ارزشمندی است.اعتماد به نفس و اعتقاد به خویشتن لازمه رشد سالم شخصیت در افراد محسوب میشود. اعتماد به نفس به معنای احساس داشتن صلاحیت و توانمندی برای کنارآمدن با چالشهای زندگی و خود را شایسته برای رسیدن به خوشبختی دانستن است. به عبارت دیگر اعتماد به نفس عبارت است از احساس ارزشمند بودن و این حس از مجموع افکار، احساسها، عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی میشود. چگونگی تعریفی که ما از خودمان میکنیم بر انگیزشها، نگرشها و رفتار وعواطف و همچنین سازگاری هیجانی مان تاثیر میگذارد. اعتماد به نفس همچنین میتواند بهعنوان ترکیب احساس قابلیت با احساس دوست داشتهشدن، تعریف شود. به زبان سادهتر اعتماد به نفس به معنای اعتماد و اطمینانی است که فرد نسبت به تواناییها و داشتههای خود دارد و نیز ارزشی است که فرد برای خود و تواناییهایش قائل است. از اینرو به جای مفهوم اعتماد به نفس از واژه عزتنفس هم استفاده میشود. احساس توانایی و اعتقاد شخص به اینکه «من میتوانم» پایه رشد و پرورش اعتماد به نفس است و برعکس احساس عدمتوانایی و قادر نبودن به انجام کار نیز رشد عدماطمینان بهخود و کاهش اعتماد به نفس را بهدنبال خواهد داشت، بنابراین برای پرورش اعتماد به نفس و ایجاد حس خودارزشمندی، میبایست احساس توانایی را در کودک ایجاد کرد. هر فرد دارای یک تصویر ذهنی از خود است که در روانشناسی به آن خودپنداره میگویند، رفتار آدمی براساس آن شکل میگیرد و شخصیت فرد نیز بر آن احساس ساخته میشود. اعتماد به نفس یک مؤلفه از خودپنداره است و برای افزایش آن باید مؤلفههای خودپنداره را مورد توجه قرار داد. منظور از خودپنداره، مجموعه افکار، احساسها و نگرشهایی است که هر فرد درباره خودش در ذهن پرورش میدهد. اعتماد به نفس به معنای احساس داشتن صلاحیت و توانمندی برای کنارآمدن با چالشهای زندگی و خود را شایسته برای رسیدن به خوشبختی دانستن است. خودپنداره یا تصور واقعی شخص از خویشتن به این معناست که شخص خود را « که» و«چه» میداند و عمدتاً با نقشها، روابط با دیگران و واکنشهای شخص به دیگران تعیین میشود. به عبارت دیگر خودپنداره حاصل تفسیری است که فرد از تصاویر دیگران از خودش دارد و علاوه بر آن تفاسیری که فرد از دیدگاه دیگران برای خودش ترسیم میکند. تصویر ذهنی فرد از خودش آنقدر در رفتار و کردار و شخصیت او تأثیر دارد که روانشناسان میگویند: «به من بگو چه تصویری از خود داری تا به تو بگویم کیستی». تصویری که ما از خود داریم بهخودی خود بار ارزشی ندارد. این ما هستیم که آن را ارزشگذاری میکنیم و به واسطه ارزشی که به آن میدهیم، احساس ارزشمندی یا بیارزشی میکنیم. ما باید سعی کنیم که کودک از همان ابتدا تصویر ذهنی مناسبی از خودش به دست آورد و از عزت نفس کافی برخوردار شود. کودکانی که از اعتماد به نفس سالمی برخوردارند، احساس خوبی در مورد خودشان دارند؛ آنها نقاط ضعف و قوت خود را به خوبی میشناسند،در برابر فشارهای منفی مقاوم هستند و هنگامی که با چالشی روبهرو میشوند قادرند برای یافتن راهحل اقدام کنند. کودکان در این هنگام بدون دستکم گرفتن خود یا دیگران، خشنودی خود را ابراز میکنند. این کودکان واقعبین و عموماً خوشبین هستند، از تعامل و ارتباط با دیگران لذت برده و در موقعیتهای اجتماعی راحت هستند. فعالیتهای گروهی لذت میبرند. در موقعیت مناسب بدون شک و تردید نقش رهبری را بر عهده میگیرند. اما کودکانی که اعتماد به نفس پایینی دارند تمایل امتحان چیزهای جدید را ندارند و اغلب بهصورت منفی در مورد خود صحبت میکنند، تحمل کمی در برابر ناکامیها دارند و زودتر از دیگران کار خود را رها میکنند.در مقابل چالشها پاسخ فوری آنها «نمیتوانم» است و در مواجهه با این چالشها دچار اضطراب و ناکامی میشوند. اصولاً زمان زیادی را صرف یافتن راهحل برای مشکلاتشان میکنند و چون افکار خودانتقادی زیادی دارند ممکن است منفعل، منزوی یا افسرده باشند. رشد طبیعی کودک هنگامی صورت خواهد گرفت که کارهایی به او محول شود که توانایی انجام آن را داشته باشد، زیرا انجام کار، خودش باعث رشد احساس توانایی میشود. اگر کودکی یک کار را نتواند انجام دهد، احساس ناتوانی در تمام زمینهها در او رشد خواهد کرد و هرگز فکر نخواهد کرد که فقط این کار بهخصوص را نتوانستم انجام دهم، بلکه با تعمیم دادن این احساس به همه ابعاد شخصیتش، عملاً جلو هر گونه تحول و پیشرفتی را سد خواهد کرد. ما خود را آنطور میبینیم که دیگران ما را میبینند. به عبارت دیگرتصویر ذهنی ما از خود بر مبنای دید و قضاوت دیگران و پردازشی که ما از این قضاوتها داریم شکل میگیرد. بنابراین والدین و مربیان، باید شخصیتساز باشند و براساس احترام و ارزش با آنان رفتار کنند و هرگز زایلکننده شخصیت کودکان نباشند. فردی که همواره با نامی نامناسب شناخته یا با لقبهای زشت خطاب میشود یا با زور به پذیرش امری وادار میشود و یا در معرض تبعیضهای رفتاری مربی قرار گیرد و در نهایت مورد تمسخر و تحقیر واقع شود، احساس حقارت میکند و همین احساس پایههای یک قضاوت و ارزشیابی منفی درباره خویش را در فرد شکل میدهد، این نگرش منفی تمام فعالیتهای او را تحتتأثیر قرار میدهد و در قالب صفتهای روحی، روانی و رفتارهای ظاهری و بیرونی بروز میکند. موضوع مطلب :
خداوند متعالى در قرآن کریم مىفرماید:
چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراهشان نبرد کردند و از هر رنجى که در راه خدا دیدند، نه سستى ورزیدند و نه ضعف و زبونى نشان دادند و خداوند، شکیبایان را دوست مىدارد. سخنشان فقط این بود که پروردگارا! گناهان ما را ببخش و از تندروىهاى ما در کارها در گذر! گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر جمعیت کافران پیروز کن! واژه ربیون در این دو آیه شریف به مردمى خداپرست اشاره دارد که مخلصانه در رکاب پیامبران با کافران و مشرکان جنگیدند. ربیون در زمانه ما، مصداق تامى غیر از بسیجیان ندارد و تمام ویژگىهایى که در این دو آیه درباره ربیون بیان شده، گویا در شان بسیجیان ما نازل شده است . پس از زمان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم )، شاهد قیام هاى الاهى فراوانى بوده ایم؛2 اما هیچ یک از آنها مصداق ربیون کثیر؛ مردان الاهى فراوان نبوده است تا جایى که به طور یقین مى توان گفت: اگر از عصر پیامبر بگذریم ، کامل ترین مصداق ربیون کثیر، بسیجیان مخلص ما در ایران اسلامى بوده اند. همان گونه که از روایات برمى آید، یاوران راستین امام زمان (ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) نیز مصداق تام ربیون کثیر بوده ، داراى ویژگى هاى خاص ایشان هستند. ویژگى هاى اساسى ربیون که در این دو آیه شریف بیان شده است، عبارتند از: قدرت والاى روحى، بردبارى، طلب مغفرت، طلب استوارى و استقامت و طلب نصرت که درباره هر یک از این ویژگى ها توضیحى مختصر ارائه مى کنیم : 1. قدرت والاى روحىمیدان جنگ ، عرصه جنگیدن ، کشتن و کشته شدن است . طولانى شدن جنگ ، به طور طبیعى آثار منفى فراوانى را در پى مى آورد. از یک طرف ، عواملى چون دورى از زن و فرزند، نابسامانى خانواده ها، بى سرپرستى بچه ها، فقر و ویرانى ناشى از جنگ ، باعث سست شدن اراده و انرژى روحى جنگاوران مىشود و از طرف دیگر، آثار ضعف و سستى در بدن و انرژى هاى جسمانى بروز مى کند. مجموعه این عوامل مى تواند باعث خضوع و تسلیم در مقابل دشمن شود. خداوند متعالى، جنگاوران مجاهدى را مى ستاید که به عشق خدا و رسول او، خالصانه در میدان هاى طاقت فرساى جنگ استقامت ورزیدند و لحظه اى ضعف از خود نشان ندادند؛ ستارگان درخشانى که حتى با طولانى شدن جنگ و پیشامد مصیبت هاى گوناگون ، نه در عشق و اراده آهنینشان ضعفى پیدا شد و نه در برابر دشمن ، دست خضوع و تسلیم بالا بردند: فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکَانُواْ 3 از هر صدمه یا که در راه خدا دیدند، نه سستى ورزیدند و نه ضعف و زبونى نشان دادند. چنین ویژگى بارزى را در رزمندگان و بسیجیان خویش در طول هشت سال دفاع مقدس به چشم دیده ایم ؛ دلیر مردانى که تا واپسین نفس و واپسین قطره خون از اسلام و میهن اسلامى دفاع کردند و تمام هستى خود را بر سر پیمان الاهى خویش فدا ساختندچه بـسیار پیـامـبرانى که مردان الهى فراوانى به همراهشان نبرد کردند و از هر رنجى که در راه خدا دیـدند، نـه سستى ورزیدند و نه ضعف و زبونى نشان دادند و خداوند، شکیبایان را دوست مىدارد. سخنشان فقط این بود که پروردگارا! گناهان ما را ببخش و از تندروىهاى ما در کارها در گذر! گامهاى ما را استوار بدار و ما را بر جمعیت کافران پیروز کن! 2. بردبارىدلیر مردانى که در این آیه ، مورد ستایش خداوند قرار مى گیرند، مجاهدانى خستگى ناپذیرند که به سبب بردبارى فوق العاده شان ، محبوب ذات اقدس الاهى شده اند: وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ 4 و خداوند، چنین صبرکنندگانى را دوست مى دارد. اگر در شاءن رزمندگان و بسیجیان ، جز همین جمله در قرآن نازل نشده بود، براى پاداش آنها کافى بود. چه پاداشى بالاتر از محبوبیت نزد خداوند قابل تصور است ؟! آن که پروردگارش او را دوست بدارد، چه چیزى کم خواهد داشت ؟! 3. طلب آمرزش ، استقامت و یارىچنین مجاهدان راستینى در کشاکش مصیبت هاى جنگ و رنج هاى جنگاورى ، زبان حال و قالشان ، چیزى جز طلب آمرزش ، عذرخواهى و طلب استقامت و یارى از پروردگارشان نیست : و ما کان قولهم الا اءن قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى اءمرنا؛5 سخنشان جز این نبود که پروردگارا! گناهان ما را ببخش و از تندروى هاى ما در کارها درگذر. این رزم آوران الاهى ، نه تنها خود و عمل خود را نمى بینند، بلکه همواره عذر تقصیر به درگاه الاهى مى آورند که خدایا! تو خود کوتاهى هاى ما را در انجام وظیفه ببخشاى و از گناه و زیاده روى و کوتاهى ما به لطف و مرحمت خویش در گذر:ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا6 و افراطهاى ما نیز در انجام وظیفه بندگى و مجاهدت چشم بپوش : وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا.7 پروردگارا! همه هستى ما از تو است و اکنون به درگاه تو تقدیم مى کنیم . لطف و مرحمتى کن و کاستى ها و لغزش هاى ما را تو خود جبران و اصلاح فرما! بار پروردگارا! این راه خطرخیز را با همه افت و خیزهایش تا بدین جا رسانده ایم ؛ اما چه امان از سستى در ادامه راه و فریب هاى شیطان و زمین گیرى دنیا؟! پس اکنون خدایا! ما را تا سرانجام این راه ، هموار استوار و پابرجا بدار: وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا 8 بار خدایا! هر چند ماءموریت ما انجام وظیفه است ، نه رسیدن به نتیجه ، اما نهایت آرزوى ما پیروزى بر کافران و نابکاران عالم است . خدایا! تو خود به قدرت قاهر خویش ما را بدین هدف برسان : وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ . 4. رابطه عاشقانه با پروردگارآیات متعدد دیگرى در قرآن داریم که بنا بر روایات پروردگار و اهل بیت (علیهم السلام ) در شاءن گروهى از شیعیان علوى نازل شده است که در آخر الزمان پدیدار خواهند شد. یکى از این آیات شریف که بر ربیون کثیر نیز تطبیق مى شود، این آیه نورانى است : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ .9 اى کسانى که ایمان آورده اید! هر کس از شما که از آیین خود باز گردد، (بداند که ) خداوند به زودى ، قومى را برمى انگیزاند که ایشان را بسیار دوست مى دارد و آنها نیز خداوند را دوست مى دارند و در برابر مومنان سرافکنده و فروتن و در مقابل کافران سرافراز و مقتدرند. لحن آیه پیشین ، رنج و ناراحتى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) و مومنان راستین از سست عنصرى و دم دمى مزاجى افراد ضعیف الایمان را نشان مى دهد؛ ناراحتى و نگرانى از عقبگرد و بازگشت مسلمانان سست ایمان به حلقه کافران. این آیه نورانى در بر دارنده بشارتى شورانگیز به پیامبر و مومنان راستین است که هرگز نپندارید قوام دین خدا فقط به عده اى تازه مسلمانان ضعیف است که اگر به کفر و شرک باز گردند، اسلام و افتخارهاى آن از بین مى رود. اگر عده اى از اسلام روى گردانیدند و به کفر بازگشتند، هرگز اندوهى به خویش راه ندهید؛ چرا که خداوند، در آینده ، مؤ منانى را بر خواهد انگیخت که نخستین صفت و مدال افتخارشان این است که محبوب خداوندگار، و محب اویند: یحبهم و یحبونه ؛ خداوند دوستدار ایشان است و ایشان نیز دوستدار خداوندند. عشق مقدس و طرفینى بین ایشان و پروردگارشان برقرار شده است ؛ فضیلتى بس ارزشمند که مقامى بالاتر از آن تصور شدنى نیست . اى کسانى که ایمان آورده اید! هر کس از شما که از آیین خود باز گردد، (بداند که ) خداوند به زودى ، قـومى را برمـى انگـیزاند که ایـشان را بسیار دوست مى دارد و آنها نـیز خداوند را دوست مى دارند و در برابر مـومـنـان سرافـکنـده و فـروتن و در مقابل کافران سرافراز و مقتدرند 5. فروتنى در برابر مؤ منان و گردن فرازى در مقابل کافرانعلامت این عشق پاک طرفینى ، دو صفت همراه با هم است : اءذله على المؤ منین و اءعزه على الکافرین ؛ در برابر مؤ منان متواضع و فروتنند و در مقابل کافران گردن فراز و مقتدرند. در مقابل اهل ایمان ، چنان تواضع دارند که گویا بنده ایشانند. در برابر مومنان به هیچ وجه انانیت و خودبینى ندارد؛ به طورى که گویا خود ایشانند. همینان که در برابر مؤ منان ، چنین خاکى و متواضع اند، در مقابل کافران ، سرسخت و عزتمندند. ایشان در مقابل گردنکشان چنان در اوج عزت و قدرت و گردن فرازى اند که گویا آنان را هرگز به شمار نمى آورند. وعده الاهى در این آیه نورانى و معجزه آمیز، از ظهور خداباورانى ثابت قدر با دو صفت والاى باطنى و روحى خبر مى دهد که هم محبوب خدا، و هم محب اویند؛ ویژگى هاى والایى که از راههاى ظاهرى قابل تشخیص نیست ؛ زیرا این دو ویژگى قلبى ، رازى نهان بین عاشق و معشوق است که بیگانگان از آن آگاهى ندارند؛ اما کسانى که این دو ویژگى قلبى را دارا هستند، دو نشانه ظاهرى در رفتار و گفتارشان پدیدار مى شود: 1. اءذله على المومنین ؛ خاضع و فروتن در برابر مومنان ؛ 2. اءعزه على الکافرین ؛ عزتمند و مقتدر در برابر کافران . اگر این ویژگى ها را بر خصوصیاتى که براى ربیون کثیر ذکر شده بود، تطبیق دهیم ؛ و آن گاه بر تاریخ اسلام مرورى کنیم ، براى آن هیچ مصداقى ، جز بسیجیان شورآفرین ایران اسلامى نمى یابیم ؛ ارتشى میلیونى که اکثریتشان ، داراى این اوصافند؛ البته وجود شدت و ضعف و درجه هاى گوناگون براى این ویژگیها طبیعى است . در چشمان حقیقت بین بسیجیان ما، قدرتمندترین قدرت هاى جهان ، حقیرترین و ناچیزترین افراد به شمار مى آیند. امام و پیشواى این گروه میلیونى ، همان رادمردى بود که درباره قاهرترین قدرت زمانه اش ، آن هم در هنگامه جنگ تحمیلى و محاصره کامل اقتصادى و با نبود سپاه و ارتشى ، چنان سخن مى گفت که گویا درباره موشى خوار و ذلیل سخن مى گوید: آمریکا، هیچ غلطى نمى تواند بکند. هر چه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید. با دلهره به محضرش عرض کردند: امریکا رابطه اش را با ایران به طور کلى قطع کرده است و ناوهاى جنگى او به سوى خلیج فارس در راهند. در این هنگام ، در اوج صلابت و عزت فرمود: مگر این رابطه براى ما چه نفعى داشته است که از قطع آن نگران باشیم . این که به بره اى بگویند گرگى خونخوار رابطه اش را با تو قطع کرده است ، نه تنها نگرانى و ناراحتى ندارد؛ بلکه سرور و خوشحالى دارد. این تجلى اءعزه على الکافرین است که در برابر هیچ قدرت شیطانى خضوع نمى کند و اندک باجى نمى دهد؛ چرا که روح والایش به اقیانوس بیکران قدرت الاهى متصل شده است . پشتوانه چنین رادمردانى ، کوهسارى عظیم از قدرت خدایى و عنایت اولیاى الاهى است . اینان تحت عنایت هاى خاص پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم )، امامان (علیهم السلام ) و در صدر ایشان ، تحت ولایت خاص امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) قرار گرفته اند؛ از این رو در برابر هیبت و شوکت دشمنان ، خم به ابرو نمى آورند و هیچ گاه احساس شکست و حقارت نمى کنند؛ هر چند در مقابل تجهیزات فوق مدرن کافران هیچ سلاحى نداشته باشند. این مردان ربانى ، با قدرت بى نهایت ، رابطه اى عاشقانه برقرار کرده و محبوب او شده اند؛ تمام هستى خویش را در برابر او باخته و همه چیز را به او یافته اند؛ اما همان امام ، در برابر کارگر فقیر یا پدر شهید، با کمال خضوع و مهربانى ، مى فرمود: من دست شما را مى بوسم یا خطاب به بسیجیان مى فرمود: اى کاش من هم یک بسیجى بودم . نشانه مردان الاهى این است که در جهاد فى سبیل الله ، از هیچ سرزنشى نمى هراسند: یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ آنها در راه خدا مجاهده مى کنند و از سرزنش هیچ ملامت گرى هراسى ندارند 6. نهراسیدن از سرزنش هانشانه دیگر این مردان الاهى این است که در جهاد فى سبیل الله ، از هیچ سرزنشى نمى هراسند: یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ 10 آنها در راه خدا مجاهده مى کنند و از سرزنش هیچ ملامت گرى هراسى ندارند. مجاهده فرهنگى این رادمردان ، زبان ملامتگران را ضدشان مى گشاید؛ ولى آنها هیچ باکى ندارند. اگر بنا بود، در مجاهدت هاى الاهى ملامتى در کار نباشد، این آیه براى چه بود؟! شیعیانى مخلص همچون میثم تمارها، عمرو بن حمدها، حجر بن عدى ها و ابوذرها تبعید شدند؛ زندانى و شکنجه شدند، و بدنهایشان را بر دار نگه داشتند؛ اما لحظه اى از ولایت مولایشان على (علیه السلام ) و ستایش او دست برنداشتند تا آن که زبانشان را بریدند؛ شکمشان را دریدند و عاقبت به شهادت رسیدند. اگر ما نیز بخواهیم در شمار شیعیان واقعى على بن ابى طالب (علیه السلام ) و امام زمانمان باشیم ، باید خود را آماده کنیم و در راه انجام وظیفه و اظهار حق ، از هیچ چیزى ، حتى از سرزنش دوستان نیز نهراسیم . خیلى راحت است که انسان به دست دشمنان ترور و کشته شود؛ اما آن چه تحملش مشکل است ، ملامت دوستان است . کسانى که خداوند، براى زنده کردن دینش برخواهد انگیخت ، از سرزنش دوستان نیز نمى هراسند. بر حذر باشیم که اگر خود را براى ایفاى چنین مسؤولیت سنگینى آماده نکنیم و یا در دام ملامتگران و فتنه جویان گرفتار آییم ، جزو گروه و حزبى خواهیم شد که خلاف قرآن و معارف اهل بیت (علیهم السلام ) رفتار مى کنند؛ البته با شعار و فریاد، انسان نه علوى مى شود و نه حسینى . به فرمایش مقام معظم رهبرى ، رفتارمان باید علوى باشد؛ وگرنه شاه هم شعار اسلام پناهى و شایسته سالارى مى داد. چه فایده اى خواهد داشت اگر در شعار و گفتار بگوییم : یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما؛ اى کاش در کربلا با شما بودیم تا به شهادت مى رسیدیم ؛ اما در عمل حاضر نباشیم حتى یک سیلى بخوریم ؟ حاضر نباشیم یک فحش بشنویم ؟ این دیگر چگونه حسینى بودن است ؟! این بزرگواران غیور کجا، و بى غیرتان ترسو کجا؟! مردمى سست ایمان که با کوچک ترین تهدید آمریکا مى گریزند و میدان را خالى مى گذارند، و آنان که دلهایشان همواره از قطع رابطه با آمریکا هراسان و لرزان است ، از روحیه و حماسه حسینى چه بهره اى برده اند؟! وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُواْ لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکَانُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ ربَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ .1
موضوع مطلب :
پای درس اخلاق آیت الله میرزا عبدالکریم حق شناس
گاهی که از روزمرگی ها پر می شویم بد نیست دل را ورق بزنیم و خودمان را مرور و غبارروبی کنیم تا آماده شویم برای روزی که میزان را جلویمان می گذارند. آنچه می خوانید بندهایی است از سخنان حکمت آموز استاد اخلاق آیت الله عبدالکریم حق شناس برای همان موقع هایی که می خواهیم دل را خانه تکانی کنیم. اول خودت را تصفیه کن!
یکی از فرمایشات خداوند این است که «الحکمه لا تنجع فی الطبع الفاسده». کسی که رودل کرده و نزد طبیب می رود. طبیب می گوید کباب و چلو نخور. خب او نمی تواند بخورد. گفتن طبیب فایده ندارد وقتی رودل کرده باید غذاهای رقیق مصرف کند. اول باید تخلیه شود، بعد تخلیه شود باید برای قبول درک حقیقت خودمان را مهیا کنیم. حکمت و دانش در دل ها و عقل هایی که فاسد است و تصفیه نشده نمی رود اول باید خودتان را تصفیه کنید تا ان شاءالله از بیان آل عصمت برخوردار شوید.
با خانه سیاه منتظر عطایی؟
خدا کریم است. یعنی چه؟ یعنی صاحب خانه کریم است و جنابعالی را دعوت کرده که اینجا را رنگ آمیزی کنید. اما زغال را برداشتی تمام این در و دیوارها را در عوض رنگ آمیزی، سیاه کردی بعد دم در نشسته منتظر عطا هستی و می گویی صاحبخانه کریم است؟ بینی و بین الله آیا عقلا شما را تحمیق نمی کنند؟ تحمیق یعنی این آدم احمقی است. حضرت فرمودند احمق ترین مردم آن کسی است که متابعت هوای نفس کند بگوید خدای من، نفس من است. هرچه امر کند، انجام می دهم... .
باید دل را خلوت کنی اگر مؤمن محبت دنیا را راه رسیدن به محبوب قرار دهد، به جهت مخالف می رود، همان قضیه مورچه است... یا نبی الله! من یا می خواهم به یار برسم یا در طریق وصول به یار باشم. در جهت مخالف نباشید، راه را به شما نشان می دهند. کمی که رفتی؛
بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی وقتی قدم برداشتی باید دل را خلوت کنی: تو را به خلوت دل بود مسکن و من غافل به هرزه در طلبت گرد هر دیار دویدم خدا پیش خودت است، عزیزم! موسی بن عمران عرض کرد بارالها داد بزنم؟ فرمود چرا داد بزنی؟ من از تو به تو نزدیکترم. آن طور که نیمه شب صحبت می کنی پروردگار عزیز می بیند و تشویق می کند... دین دو پایه دارد؛ یکی ایجاد مقتضی است که همین کارهایی است که انجام می دهیم و یک قسمت هم رفع مانع و جلوی امیال نفسانی را گرفتن است در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود بگذر ز خود... افسوس که این بدن عنصری با این تعلقات مرا منقطع کرد از مشاهده محبوب و نمی گذارد. آمد ز در خلوت دل، بار سحر گفت کس را مکن از آمدنم هیچ خبر گفتمش هیچ توان در تو رسیدن گفتا در من آن کس برسد کو کند از خویش گذر خودیت خودت را باید ملغا کنی. شعر مغربی را باید حفظ کنی: بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را هرگز نتوان دید جمال احدی را اگر می خواهی پیش ما بیایی خودیت خودت را محو کن و بیا. از صفات حیوانیت و سبعیت باید خلع شوی. «جان ها فلکی گردد گر این تن خاکی بیرون کند از خود صفت دیو و ددی را» آن قدر جدی باش که نتیجه را ببینی. خدا آب چشم را شور قرار داده است، آب دهان را شیرین. لهوات – زبان کوچک – را در تغذیه دخیل کرده است. اگر پروردگار در دهان این رطوبت را ایجاد نکند نمی توان غذا را بلع کرد... همه آثار وجودی – در باطن و ظاهر – علامت پروردگار است و باید جدیت و التماس کنی تا پروردگار ان شاء لله شما را در اثر جدیت اجابت کند: یا ایها الانسان انک کادح الی ربک. کدح یعنی باید طوری جدیت کنی که اثر عمل را ببینی. که مثل تیغی که به دست بزنی و اثرش معلوم بشود؛ یعنی باید طوری جدیت کنی که اثر عمل خودت را ببینی و مشاهده کنی.
«مالی سوی فقری الیک وسیله فبالافتقار الیک فقری ادفع مای سوی قرعی لبابک حیله فلئن رددت فانی باب اقرع» ای پروردگار عزیز من! چیزی ندارم جز اینکه روی نیاز به درگاه تو بی نیاز بیاورم. این امیال نفسانی را می کوبد، می گویی چه کار کنم؟ امیال نفسانی مرا بی چاره کرده، علاجش همان است. اگر یک قدری پشت دست زبر شود باید به دکتر پوست مراجعه کنیم و ببینیم چرا نرمی دست زبر شده است؟ اما نفس دارد تو را از بین می برد.... از لقمان حکیـم پرسیـدند غنی کیست؟ فرمـودند غـنـی عـالم است که اگر خدای نکـرده یـکی از زشتـی هـا و اخلاق های رذیلـه بر او پیشامد کند، دوایش را بداند
.... و بیداری در شب، آن وقت خدا به دل تو نگاه می کند. آنان که خاک را به نظر کیمیای کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند پروردگار یک نظر به قلبت نگاه کند، تمام می شود، کار رو به راه می شود. هوا، دم صبح قدری لطیف می شود و می خواهی تا صبح بخوابی. پروردگار عزیز هم مجانی به کسی چیزی نمی دهد. باید از نفست سؤال کنی، چرا پروردگار تو را علیه نفست کمک نمی کند. اگر کمک کرده نشانی اش چیست؟
اگر بینـی که نـابینـا و چـاه است اگر خاموش بنشینی گناه است
عالم غنی است امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «از ابتلائات یکی فقر است». ناداری بر دو قسم است؛ یکی فقیر صابر است که شکر می کند پروردگار صلاح او را بر این دانسته است. «و اشد من الفاقه مرض البدن». اینکه انسان مریض شود و نتواند تکالیف خود را انجام دهد. «و اشد من مرض البدن مرض القلب». نه اینکه قلب درد کند. یعنی اخلاق های رذیله را نتوانستم از قلبم خارج کنم. مثلا کبر، عجب، بخل، حسد و نخوت را نتوانستم دور کنم. حضرت فرمودند: «این، هم از ناداری بدتر است و هم از مرض بدن. آیا شما تا به حال فکر کرده اید که فقیر هستید یا خیر؟ از لقمان حکیم پرسیدند غنی کیست؟ فرمودند غنی عالم است که اگر خدای نکرده یکی از زشتی ها و اخلاق های رذیله بر او پیشامد کند، دوایش را بداند.
و بیداری در شب... نهی از منکر، برکت را ادامه می دهد احسن کما احسن الله الیک. به مردم احسان کنید... پس باید احسان کنید و امکانات خود را در ید مردم بگذارید. قرض بدهید، از اعتبارتان استفاده کنید و علم اگر دارید، برسانید. پروردگار هم در حق تو احسان کرده است. «امت من به خیرند مادامی که امر به معروف و نهی از منکر کنند.» اگر در خانه کسان خود را امر به معروف نکنید همان ها لاابالی می شوند. اگر امر به معروف نکردید پروردگار برکات خودش را از شما سلب می کند و همان هایی را که نهی از منکر نکردید بر شما مسلط می کند... . نبی اکرم(ص) فرمودند بهترین هدیه ای که مسلمان به مسلمانی اهدا کند این است که او را بیدار کند. ابلیس با آن همه حُقه شاگرد نفس است البته نماز و قرآن خواندن خیلی خوب است اما دین دو پایه دارد؛ یکی ایجاد مقتضی است که همین کارهایی است که انجام می دهیم و یک قسمت هم رفع مانع و جلوی امیال نفسانی را گرفتن است. این امیال خطرناک است کار هر کسی نیست. باید خدا کمک کند؛ «ولا حجاب اظلم و اوحش بین عبد و ربه من النفس و الهوی» یک حجاب تاریکی بین من و پروردگار است؛ اظلم و اوحش. ابلیس با آن همه حقه هایش شاگرد نفس است. موضوع مطلب :
اسباب ورود به بهشت از نگاه قرآن واگن اول: ایمان و کار نیکبه ایستگاه قطار بهشت خوش آمدهاید! این قطار 13 واگنی شما را و هر که بیاید را به بهشت میبرد. معطل نکنید در بهشت همه چیز هست، هیچ نیاز به پول و چک پول و کارت عابر بانک و اینها نیست. فقط کافیست بلیط تهیه کنید. در این مجموعه بلیط هر یک از واگنهای را برای شما بیان خواهیم کرد. جا نمانید! به همه خبر دهید. اشاره:تمام بحثهاى معاد سر انجام به یکى از دو نقطه ختم مى شود: بهشت و دوزخ. بهشت یعنى کانون انواع مواهب و نعمتهاى الهى، اعم از معنوى و مادى؛ و دوزخ کانون انواع رنجها و شکنجه ها و حرمانها از هر قبیل. در اینکه حقیقت بهشت چیست؟ و چگونه است؟ و در کجاست و هم اکنون وجود دارد یا بعداً آفریده مى شود؟ سخن بسیار است، و مى توان براى یافتن پاسخ این سؤالات از تصریحات یا اشاراتى که در آیات قرآن آمده است کمک گرفت. ولى بحث فعلى ما در این است که اسباب ورود به بهشت در چیست؟ و چه وسایلى انسان را در راه رسیدن به این کانون موهبت الهى کمک مى کنند.
1- ایمان و عمل صالحنخستین چیزى که سرمایهی اصلى نجات و خمیرمایه سعادت و کلید درهاى بهشت شمرده شده ایمان و عمل صالح است، قرآن مىگوید: «وَ الذینَ آمَنو و عَمِلوا الصالحات اولئکَ اَصحابُ الجنةِ هُم فیها خالدون (بقره 82) کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند یاران بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند.» این تعبیر یا شبیه آن در آیات بسیارى وارد شده است که تکرار آن بیانگر اهمیت موضوع و توجه خاص قرآن نسبت به آن مىباشد. به این ترتیب قرآن پردههاى اوهام گروهى از اهل کتاب و مقلدان آنها را در میان اقوام و ملل دیگر، که تصور مىکردند مسأله نجات و ورود در بهشت بر اساس یک سلسله روابط، یا ضوابطى غیر از ایمان و عمل صالح است، پاره مىکند، و انسانها را براى ساختن خویش در دو بعد عقیده و عمل بسیج مى نماید، و اتفاقاً آیهی مورد بحث به دنبال آیاتى درباره قوم یهود است که خود را قوم برگزیده خداوند مىدانستند، و گاهى فرزندان خدا خطاب مىکردند و مىگفتند: «اگر هم گناه کرده باشیم جز چند روزى آتش دوزخ به ما نخواهد رسید» گویى عهد و پیمانى با خدا بسته بودند. چه خوب گفت آن بزرگمرد که بهشت را به بهانه نمیدهند. باید دست به کار شد و برای رسیدن به آن تلاش نمود. اگر ما کمتر از نیمی از آنچه برای دنیا و خواستههای دنیایی مان تلاش میکنیم، برای آخرتمان بکوشیم از فلک افزونتر خواهیم شد. اگر آخرِ شب، آن وقت که سر به زمین مینهیم، در میان هزاران فکری که برای فردا روز بر ما هجوم میآورد آخرین فکر و همّ و تصمیمان این باشد که هرچه کردیم خیر باشد و نیک، از ملک افزونتر خواهیم شد. بیا همراه من شو، یک امشب را فقط در آن دم دمای خواب که داری مست به خواب میشوی بگو: خدایا کمکم کن تا فردا خوب بیندیشم و خوبتر عمل کنم!
خوابهایت همه به رنگ بهشت موضوع مطلب : تاریخچه شرکت میکروسافت مایکروسافت شرکت مایکروسافت (به انگلیسی: Microsoft Corporation) یک شرکت آمریکایی چند ملیتی با89000 کارمند در 105 کشور دنیا است که در زمینه فناوریهای رایانهای فعالیت میکند. درآمد سالیانه این شرکت در سال 2007 میلادی 51,12 میلیارد دلار بود.مایکروسافت در زمینه طراحی، توسعه، ساخت، صدور مجوز، پشتیبانی و ارائه خدمات نرم افزاری برای وسایل کامپیوتری فعال است. دفتر مرکزی مایکروسافت در ردموند، واشنگتن در ایالات متحده آمریکا قرار دارد.
تصویر کارمندان مایکروسافت در سال1978 از راست به چپ: بالا: جیم لین، باب والاس، استیو وود وسط: گوردون لتوین، مارک مکدونالد، باب گرینبرگ، باب او-ریر پایین: پل آلن، مارلا وود، اندرآ لوئیز، بیل گیتس نام شرکت ابتدا به صورت Micro-soft نوشته می شد ولی به مرور زمان به صورت فعلی در آمد. Microsoft مخفف MICROcomputer SOFTware است. و دلیل نامگذاری شرکت به این اسم نیز آن است که بیل گیتس مؤسس شرکت آن را با هدف نوشتن و توسعه نرم افزارهای میکروکامپیوتر ها تأسیس کرد. تأسیس مایکروسافت (1975-1985) اما موفقیت اصلی مایکروسافت، با سیستم عامل داس (Dos: Disk Operating System) اتفاق افتاد، بعد از مذاکرات بیحاصل با «Digital Research»، آیبیام قراردادی با مایکروسافت بست تا نسخه جدیدی از سیستم عامل «سیپیام» (CP/M) را برای رایانههای شخصی آیبیام تهیه کند. آرم شرکت میکروسافت در ورودی اصلی شرکت
روبرو شدن میکرو سافت با تهدید جدی برای ازبین رفت در 1997اینترنت اکسپلورر 4 همراه ویندوز به بازار آمد. اما دادگستری آمریکا به این دلیل که مایکروسافت با این کار از توافقنامهای که در سال 1994 امضا کرده، تخطی نمودهاست، از آنها خواست که دیگر اینترنت اکسپلورر و ویندوز را همراه هم به بازار نفرستند. در سال 1998ویندوز 98 به همراه اکسپلورر 4SP0/1SPو FAT32 به عنوان فایل سیستم عرضه گشت. در عین حال، جنجالهای زیادی در پی افشای یادداشتهای داخلی مایکروسافت در اینترنت به وجود آمد: «نرمافزارهای اوپن سورس تهدیدی جدی برای مایکروسافت به حساب میآیند.» این اسناد که به اسناد هالووین معروف شدهاند، بخشی از این خطرات را عنوان کرده و در عین حال از فعالیتهای مایکروسافت علیه لینوکس پرده برمیدارد. مایکروسافت نیز ضمن این که به صحت این اسناد اعتراف کرد، آنها را صرفاً تحقیقات مهندسی دانست. در آوریل 2000حکم پرونده ایالات متحده و مایکروسافت صادر شد. این حکم شرکت را مجبور میکرد که به دو پاره تقسیم شود. البته بخشی از این تصمیم در دادگاه استیناف لغو شد. مایکروسافت که اهداف تجاری و خانگی را توأمان نشانه رفته بود، ویندوز ایکس پی را سال 2001آماده کرد. مایکروسافت برای رقابت با سونی و نینتندو، با سرمایه گذاری میلیاردی و تولید و پخش ایکس باکس وارد عرصه بازیهای کامپیوتری شد. وب گاه میکروسافت از اوایل کار تا به الان یکی از اولین صفحههای اصلی سایت مایکروسافت بین آوریل 1994تا اوت 1995
صفحه اصلی سایت مایکروسافت در دسامبر سال 1993 صفحه اصلی سایت مایکروسافت در نوامبر سال 2006
صفحه اصلی سایت مایکروسافت (انگلستان) از سال 2007تا اواخر 2008 منابع گرفته شده از سایت ویکی پدیا
موضوع مطلب : آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها
آمار وبلاگ
فرم تماس امکانات دیگر |
کلیه حقوق این وبلاگ برای زازران محفوظ است
|